ما را سخن مولهانه ست


تو پنداری مگر فسانه ست

گرچه سخنی رود دو وجهی


لیکن زدویی یکی یگانه ست

این یک به اضافت است و کثرت


وآن یک بنگر موحدانه ست

عقل ار چه مقدم است لیکن


او نیز مسخر زمانه ست

بشنو که مدار عشق بر چیست


وین موعظه یی محققانه ست

بر نقطۀ امرو نقطۀ جان


بر مرکز عمر جاودانه ست

بحری متغیرست و دروی


نه عمق پدید و نه کرانه ست

در آرزوی لب و کناری


یک نکته عجب درین میانه ست

هان تا بزنیم دست و پایی


تا خود چه یقین درین گمانه ست

عشق است و می و می و نزاری


دیگر همه حیلت و بهانه ست

هر جا که زمرحلی برفتیم


منزل گه ما شراب خانه ست

در سایۀ قصر او نشستیم


هر مرغ مقیم آشیانه ست

ما لایق صدر او نباشیم


آری سر ما و آستانه ست